یادداشتی به قلم دکتر شعردوست در رثای پیر جماران، در پایگاه خبری - تحلیلی «تبریز فردا»
مثل هر سال سایه سنگین و تفتیدۀ خرداد را بر دوش میکشیم. افتان و خیزان، برهنهپای و شکستهدل، با حسرت آویزان از سرانگشتان دستان جستوجوگر، که بر ضریحت گره خوردهاند. آری اکنون با نگاهی تهی از تو با منظرۀ تهی، سایۀ سنگین و تفتیده خرداد را بر دوش میکشیم.
اینک پیشانی فشرده بر ضریح تو در فوران ممتد اشکها و آتشفشان آهها، در بغضهای گشوده و ناگشوده، در شکوهها گفته و ناگفته، تو را از که بخواهیم. دستها به کدام سوی بگشائیم؟ تا آغوش حسرتمندمان از حضور تو لبریز شود. از کدام پنجره آغاز میشوی، تا پشت کدام در ادامه مییابی؟ در تنگنای قاب یاد ما نمیگنجی، از حجرههای نسیان میگریزی. تو حضور متجلی عصیانی. در انگاره تو، زمزمهها، فریاد میشوند و مصلحتها جز جُبن معنایی پیدا نمیکنند. تو صراحت مظلوم حسین(ع) بودی، همچنان که صلابت زینب(س) را بر شانههات داشتی.
تو را نوجوانان رزمنده و پیران سقّا چگونه شناخته بودند؟ چگونه لبخند پدرانهات در قاب یک دیوار کاهگلی میگنجید؟ چگونه شهری جوانانش را تنها به عشق تو بدرقه میکرد. و با چه شوری مادران داغدار به پای بوس تو میآمدند. تو که بودی؟ در روزهای داغ خرداد، پای برهنه از کوچه یادها میگذریم. از پس هر نگاهی نام تو را میجوییم. میخواهیم ببینیم آن لبخند شیرین در کجای این شهر پنهان شده است. و شهر این روزها بغض منقبضی است که با کولهبار خاطراتش به پابوس تو میآید. و کودکانی که تو را ندیدهاند، بر دوش پدران، از ورای پرده اشک و آه، تو را میجویند.
تو که بودی؟ که تنها با نام تو به یاد آورده شدیم. که تنها در فریادهای تو، صدای ما شنیده شد. اینک تو را چگونه توصیف کنیم برای کودکانی که تو را ندیدهاند. کودکانی که تو را میجویند و از تو میپرسند...؟
****
گرچه بیش از دو دهه است که با یاد و نام و راه تو زندگی میکنیم، اما خرداد که از راه میرسد عطر حضورت بیش از پیش فضای دل را فرا میگیرد. به کوچه و خیابان سرازیر میشویم، همه جا حضور داری، در خرمشهر، در قم، در جماران. یادها به نامی عزیزت آذین بسته میشوند و روحها در طهارت یاد تو مطهر.
با صدای ملکوتیات خویشتن را بازیافتیم و از راههایی که هول و هراس بر آن دام نهاده بود به شاهراه آزادگی و عزت قدم نهادیم. رایتی را که تو برافراشتی بر دوش گرفتیم و قد به راهی نهادیم که ره به سر منزل توفیق میبرد. به خویشتن و جهان نگریستیم و خویش را در عرصۀ فرهنگ جهانی سهیم کردیم؛ طرحینو درانداختیم و آسمان سیاهی و ظلمت را شکافتیم. روشنی و نور بر حیاتمان پرتو افکند و دستهای ما معمار سرنوشتمان شد.
به بام جهان برآمدیم و صدای خویش را به کلام مقدست پیوند زدیم. آواز رهایی را در کوی و برزن سر دادیم و مرگ و نیستی را به زندگی پیوند زدیم. از دریای زخار عشقت مروارید شهامت و حرّیت صید کردیم و پرآوازه و سربلند، جهان و جهانیان را به تماشا خواندیم.
****
آن سالها معرکۀ عشق و شور و شیدایی و آزادگی بود. قهرمان عصرها و نسلهای متمادی پیرمردی بود که به سرانگشت تدبیر خویش قفل شهر سنگستان را گشود و ز مهریر زمستان شکست و بهاران پرشکوه و آکنده از طراوت بر بستر حیاتمان خیمه زد.
****
بیش از دو دهه از هجرتت می گذرد، اما ما هنوز با یاد حضورت زندهایم. انقلاب اسلامی، که معمار آن بودی، از محدودۀ مرزهای جغرافیایی و زبانی و ملی گذشته است. در آن سوی کرۀ خاک نیز آوازهای رهایی را از گلوی تو میخوانند؛ ای آوازگر بیداری و رهایی!
در نیمه خرداد بود که بال در بال ملایک تا دیار دوست پرواز کردی و ما را در هنگامۀ هجران خود غمزده کردی. چه میتوان کرد؟ سفر به دیار باقی، سرنوشت آدمی است و مرحلۀ دیگری از حیات.
چراغی که تو برفروختی هنوز روشنگر راه ماست. کلامت خورشیدی است که سردی زندگی را به گرمایش بدل به بهار میکنیم و از آن درس میآموزیم، ای معمار بزرگ انقلاب اسلامی!
یادت همیشه در خاطر ما سبز است، ای سرسبزی بهاران، خمینی بزرگ.
آخرینها از Super User
- درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ، صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2
- بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18
- حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی
- عکس خوانی دکتر شعردوست (دیپلمات سابق و پژوهشگر آسیای میانه و قفقاز)
- بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان