ادبیات داستانی به مفهوم امروزه آن در قلمرو فرهنگ ما قدمت چندانی ندارد. در مغرب زمین که منشأ و مولد این نوع از ادبیات است، نیز عمر این نوع ادبی چندان طولانی نمی نماید. البته میراث کهن فرهنگ ایران و غرب که در هر دو حوزه شاهکارهای بی بدیلی خلق شده است، مقصود نظر نیست، بلکه ادبیات داستانی به معنای اصطلاحی آن مورد نظر است.
به این عبارت، از عمر ادبیات داستانی ما کمتر از یک قرن می گذرد و از جدی ترین اثری که نشر آن را آغاز داستان نویسی ایران محسوب می کنند، «یکی بود، یکی نبود» بیش از هشت دهه نمی گذرد و نسل معاصر داستان نویس ایران این توفیق را داشته که با پدر داستان نویسی این مرز و بوم ملاقات کند. گرچه آفرینش هنری این معمار پیر در همان جوانی خاتمه یافت، اما عمر طولانی او این فرصت را برای او فراهم آورد که به ثمر نشستن نهالی را که فرو نشانده بود، به چشم خویش ببیند و نسلهای بعدی نیز این امکان را یافتند که با این پیر باتجربه مصاحبت کنند و از تجربه های او بی واسطه بهره بگیرند.
جمال زاده با انتشار نخستین مجموعه قصه خود - «یکی بود، یکی نبود» (سال 1300 شمسی) بی تردید در جهان ایرانی در زمره پیشگامان داستان نویسی جدید محسوب می شود. در سه کشوری که در حوزه تمدن ایرانی هستند و به زبان فارسی نوشت و خواند دارند، او بی تردید بر داستان نویسان تأثیرگذاری تام و تمام داشته، گرچه نویسندگانی که پس از او ظهور کردند، در چارچوب کار او باقی نماندند و هنرمندانه تر و خلاقانه تر به مقوله ادبیات داستانی پرداختند، تا بدانجا که این نوع ادبی توانست در قلمرو آفرینشهای فرهنگی به شعر که از سنت هزار ساله برخوردار بود، پیش بگیرد، و حتی داستان نویسی به عنوان جدی ترین دغدغه نویسندگان نسل جدید تلقی می شود و توانسته از حوزه مرزهای فرهنگی و سیاسی فراتر رود و در حوزه فرهنگ جهانی حضور یابد، گرچه این حضور چندان پر فروغ نیست، اما برای این نوع ادبی که عمر چندان طولانی ندارد، توفیق بزرگ محسوب می شود.
راه طی شده در هر سه کشور که در این حوزه تمدن قرار دارند، تقریبا یکیست؛ رو به رو شدن با تحولات جدید که در جهان حادث شده، زنگ زدگی زبان و بیان و ناتوانی آن در انتقال مفاهیم جدید انسانی، طلب کردن مخاطبانی وسیع تر و جدی تر، نویسندگان را برانگیخت تا به ادبیات داستانی نوین توجه ویژه نشان دهند. زبان از صورت رسمی و دیوانی و سنگواره ای خارج شد و ابزار ارتباط توده های انسانی شد. رخدادهایی که دستمایه آفرینشگران هنری قرار می گرفت، دیگر شرح کام جویی ها و جهان گشایی ها نبود، تجربه عمیق و انسانی و در عین حال ساده و قابل لمس بود که با تحولات جدید فرصت یافته بود، تا خودی نشان دهد. از این رو، ظهور ادبیات داستانی را می توان به معنای ظهور زندگی در قلمرو هنر تلقی کرد.
متأسفانه، علل بسیاری باعث گردیده که تجربیات نویسندگان این حوزه تمدنی کمتر به یکدیگر منتقل شود. از میان نویسندگان ایرانی غیر از آثار هدایت کمتر اثری توانسته به آن سوی مرزهای سیاسی ایران قدم بگذارد و منشأ تحول گردد. متأسفانه، آثاری که نویسندگان افغان و تاجیک نوشته اند، نیز نتوانسته بر روند داستان نویسی ایرانی تأثیری داشته باشد. نویسندگان این کشورها عموما از آفرینشهای یکدیگر بی خبر هستند و در برخی موارد فاصله های زبانی ایجاد شده مانع ارتباط مؤثر و زنده بین علاقه مندان به داستان شده است، زیرا در داستان، زبان به سمت سادگی گرایش دارد و چون بیان واقعی تجربه های انسانی است، از زبان جاری در کوچه و بازار بهره می گیرد، در نتیجه سهم لغات عامیانه و محلی و منطقه ای و ویژگی های دستوری در آن زیادتر است. از نشر «یکی بود یکی نبود» که جمال زاده ناچار شد به آخر کتاب فهرستی از معانی کلمات و ترکیبات و اصطلاحات بیفزاید، تا برای خواننده قابل فهم باشد، تا امروز این ویژگی در داستان نویسی وجود دارد و البته همین ویژگی به صمیمیت و واقعیت داستان کمک شایان می کند. اما چنانچه سهم این واژگان و اصطلاحات در متن از حدی افزونتر باشد، مانعی در جذب مخاطبان وسیعتر محسوب می شود و خواننده از ارتباط جدی با متن درمانده می گردد.
رسیدن به زبان مشترک به این مفهوم که مخاطبان بتوانند با تمام اجزای زبان آشنایی یابند، نه مطلوب است و نه قابل حصول. اما اگر نویسندگان خواهان حضور جدی تر و گسترده تر در قلمرو فرهنگ مشترک هستند، بالضروره باید به زبان به عنوان ابزار انتقال احساسات و دانش و تجربه بنگرند، به گونه ای که مخاطبان بتوانند از رهگذر آن با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.