و اینک شهر تبریز میزبان روزهای فرهنگی خجند می باشد
پس از هفته فرهنگى تبريز در تاجيكستان -خجند، اينك روزهاى فرهنگ خجند در تبريز
از بهشت خدای عز و جل / تا به تبریز نیم فرسنگ است ( كمال خجندى مدفون در تبريز)
اينك خطی از نور و سلام ما را به هم می پیوندد: تبریز را به خجند و سه سال پس از برگزارى روزهاى فرهنگ تبريز در خجند، اينك خجنديان ميهمان كشورمان هستند...فردا باغ دو كمال در وليانكوه تبريز و روح كمال ميزبان همشهريانش است، آنان خاكى از مدفن كمال را به مولدش خواهند برد و به زيارت آرامجاى " شهريار " خواهند رفت، خجنديان در روزهاى آينده عهد مودت قديم را با تبريز تجديد خواهند كرد..
<><><><><><><><><><><><><><><><><><>
پس از هفته فرهنگى تبريز در تاجيكستان -خجند، اينك روزهاى فرهنگ خجند در تبريز
از بهشت خدای عز و جل / تا به تبریز نیم فرسنگ است ( كمال خجندى مدفون در تبريز)
اينك خطی از نور و سلام ما را به هم می پیوندد: تبریز را به خجند و سه سال پس از برگزارى روزهاى فرهنگ تبريز در خجند باستانى و دوشنبه پايتخت تاجيكستان، اينك خجنديان معارف پرور ميهمان كشورمان هستند. پس از آنكه در مهرماه سال ١٣٩٠ گروه بلندپايه هنرمندان و فرهنگيان عرصه هاى موسيقى، شعر، ادبيات،، صنايع دستى و...با همت شهردارى تبريز، گوشه هائى از توانائيهاى تبريز چون جان را به تاجيكستان برده اند، اينك به همت انجمن دوستى ايران و تاجيكستان و به ميزبانى شهردارى تبريز، خجند ميهمان تبريز، تهران و مشهد است.
يكشنبه ٢٥ آبان ماه فرهنگسراى انديشه تهران ميزبان خجند بود، رئيس انجمن دوستى ايران و تاجيكستان، جناب دكتر على اشرف مجتهدشبسترى كه از بنيانگزاران روابط ايران و تاجيكستان بوده اند، و براى اين مناسبت هم مجدانه كوشيده اند، و همچنين والى خجند سخن گفته اند، فرزانه خجندى و همسرش شباهنگ شعر خوانده اند، شام را سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى ميزبان بود، همكار صديقم دكتر قهرمان سليمانى معاون آموزش و پژوهش آن سازمان و آشناى ديرين تاجيكان و روحانى دانشگاهى جناب ابوالقاسمى معاون بين الملل آن سازمان ميزبان بودند، شاعره نامدار تاجيك ، بانو "فرزانه "از نخستين آشنائيش با ايران و اينجانب سخن گفت، از ٢٢ سال پيش كه اشعارش را در ايران چاپ كرديم، تا كتاب بعديش با عنوان "پيام نياكان" كه با انتخاب مرحوم "قيصر امين پور" در انتشارات سروش چاپ كرديم، و تا آخرين كتابش كه با مقدمه من چاپ شده و من هنوز نديده ام... فردا باغ دو كمال در وليانكوه تبريز و روح كمال ميزبان همشهريانش است، آنان خاكى از مدفن كمال را به مولدش خواهند برد و به زيارت آرامجاى " شهريار " خواهند رفت، خجنديان در روزهاى آينده عهد مودت قديم را با تبريز تجديد خواهند كرد، اينك تبريز ميزبان خجند است. تبريز را با خجند عهدى است ناگسستنى ، چرا كه كمال خجندى روزگارى از خجند عزم سفر كرد و از همه جاى دنيا، تبريز را اختيار كرد و تا آن زمان كه جان به جان آفرين تسليم كرد، در دارالسلام شعر و ادب "تبريز" زيست،
پیوند کمال خجندی با تبریز تنها به اعتبار اقامت و تدفين وی در این شهر نیست؛ بلکه کمال شیفتۀ این شهر _که روزگاری مولانا کوی دلبرانش نامیده است_ بود و اگر رگ و پی خویش از خجند داشت، تبریز را جان خویش می انگاشت. و بسا شعرهای دل انگیز که در وصف تبریز عزیز سروده است. در غزلی با مطلع:
مژه تیز است و غمزه تیز و تو تیز ریختی خون عاشقان به ستيز مىفرماید:
زاهدا تو بهشت جوکه کمال ولیآن کوه خواهد و تبریز
در سال٧٨٧ هجرى قمرى، تقتامش خان، از دشت قبچاق به تبریز تاخت و با تاسی به امیران و سلاطین آذربایجان و بعضی نواحی دیگر کروهی از شاعران و عالمان را با خود به شهر «سرای» که پایتخت حکومتش بوده برد. دل کمال در «سرای» آرام نگرفت و او هماره به یاد تبریز و محلات آن در تب و تاب بود و در همانجا سرود:
تبریز مرا به جای جان خواهد بود// پیوسته بدو دل، نگران خواهد بود
تا درنکشم آب چرنداب و گجیل// سرخاب ز چشم من روان خواهد بود
کمال پس از آنکه یازده سال (و بر اساس برخی روایات چهار سال) در سرای بماند، دیگر باره در جست و جوی جان خویش برامد و روی به کوی دوست نهاد. وی پس از مراجعت به تبریز از پشتیبانی میرانشاه پسر تیمور برخوردار شد.
شیخ کمال خجندی باقی عمر خویش را در تبریز گذراند و به سال ٨٠٣ ه. ق همانجا وفات یافت و در ولیان کوه در بنایی که می گویند چله خانۀ شیخ بوده است، مدفون گشت. در سده هشتم هجری با ظهور لسان الغیب شیرازی، غزل پارسی به نقطۀ اوج خود می رسد، از همین روی، غزلسرایان دیگر این دوره زیر شعاع شعر حافظ قرار می گیرندو شعرهاشان فرصت پرواز نمی یابند. اگر کمال خجندی هم به گونه ای شایسته و بایسته شناخته نیست، مستدل به دلیلی جز این نیست. چه اینکه به اعتراف اغلب منتقدان و محققان «وی از شاعران بزرگ اواخر قرن هشتم است که مخصوصاً در غزلسرایی مهارت داشت و در دیوان او به غزلهای مطبوع زیاد، که غالباً مقرون به ذوق عرفانی است، می توان باز خورد.
اگرچه کمال از آثار برخی معاصران خود و نیز شاعران متقدم اثر پذیرفته است، اما این اثر پذیری هرگز تا درجۀ تقلید فرو نمیلغزد. شیخ در استقبال از اشعار بزرگانی چون فردوسی، انوری، سعدی و حافظ و... شعرهای بسیاری دارد. زبان غزلهای کمال چون غزلهای شیخ اجل روشن و روان است. و از تصاویر و نشانه های پیچیده عارفانه یا عاشقانه در آن، اثر چندانی نمی یابیم. آنچه خط فارق میان سبک سعدی و کمال در غزلسرایی است، غلظت محتوا و اندرونۀ عرفانی غزلهای کمال است. در دیوان حافظ و دیوان کمال به غزلهایی برمیخوریم که در یک وزن و قافیت سروده شدهاند. داوری دربارۀ پیوند شعر کمال با شعر حافظ بسی دشوار است؛ زیرا این دو شاعر و عارف بزرگ عصر بوده اند و روشن کردن اینکه کدام یک از آنها در اقتفای دیگری شعر سروده، پژوهشی سبک شناختی میخواهد.
متن علمی _ انتقادی دیوان کمال نخستین بار به اهتمام استاد عزیز دولت آبادی در تبریز منتشر شد. (1337 هجری شمسی) و این خود گواه روشنی است بر پیوند گسست ناپذیر کمال و تبریز.
آخرینها از Super User
- درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ، صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2
- بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18
- حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی
- عکس خوانی دکتر شعردوست (دیپلمات سابق و پژوهشگر آسیای میانه و قفقاز)
- بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان