دکتر شعردوست: امیدوام روزی فرا رسد که ما مردمان کشورهای همفرهنگ بعد از این بزرگداشت مولانا جلال الدین را یکجا برگزار نماییم. زیرا شایسته است که کشورهایی مانند ایران، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان، ترکیه و سایر کشورهایی که از این آبشخور فرهنگی بهره مند هستند با هم و در کنار هم بزرگداشت مشاهیر شرق را برگزار کنند.
همایش بزرگداشت عارف و شاعر نامی، مولانا جلال الدین محمد بلخی، و محفل مولوی خوانی با حضور دکتر علی اصغر شعردوست، سفیر جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان، آقای میرزا شاهرخ اسراری، وزیر فرهنگ این کشور، آقای مهمان بختی، رئیس اتحادیه نویسندگان تاجیکستان، آقای عبدالحمید صمداف، معاونت محترم این اتحادیه، آقای ستارزاده رئیس انیستیتوی زبانهای تاجیکستان، جمعی از بزرگان علم و ادب و فرهنگ، اساتید دانشگاه، شاعران، نویسندگان، دانشجویان، ناشران و اصحاب رسانه، در تالار اتحادیه اتفاق نویسندگان، واقع در شهر دوشنبه پایتخت جمهوری تاجیکستان برگزار گردید.
دکتر شعردوست، سفیر کشورمان در این مراسم طی سخنانی فرا رسیدن این روز بزرگ را روزی شادی بخش و سرور آفرین خواندند که به نام مولانا و شمس تبریزی زینت یافته. ایشان در ادامه سخنان خود با یاد از تبریز که به کرات در ادای نام شمس تبریزی در این مراسم بدان اشاره گردید، این شهر را با در بر داشتن یادگاری از تاجیکستان و خجند، همچون انگشتری که نگین کمال خجندی را در دل دارد توصیف کردند. شاعری که چنین می گوید:
از بهشت خدای عزوجل تا به تبریز نیم فرسنگ است
و یا در جای دیگر در دوری از این شهر، آن هنگام که او را به «سرای»گسیل داشتند اینگونه می سراید:
تبریز مرا به جای جان خواهد برد / پیوسته بدو دل نگران خواهد بود
تا در نکشم آب چرنداب و گجیل / سرخاب ز چشم من روان خواهد بود
سفیر جمهوری اسلامی ایران با اشاره به مقبره الشعرای تبریز که با قدمتی 700 ساله آرامگاه بیش از 500 عارف، شاعر، صوفی و مورخ بزرگ است و خود نشان از مهد علم پرور سرزمین فارس و دانشمندان علم گستر مردمان دانش دوست مشرق زمین دارد، در مقایسه با بزرگ ترین آرامگاه بزرگان عرصه های یاد شده در کشور فرانسه با قدمت 170 ساله، این عظمت و بزرگی و نفوذ علمی و فرهنگی را مایه افتخار دو ملت ایران و تاجیکستان و ملت های فارس زبان خواندند و گفتند: من امیدوام روزی فرا رسد که ما مردمان کشورهای هم فرهنگ بعد از این بزرگداشت مولانا جلال الدین را یکجا برگزار نماییم. زیرا شایسته است که کشورهایی مانند ایران، تاجیکستان افغانستان، پاکستان،ترکیه و سایر کشورهایی که از این آبشخور فرهنگی بهره مند هستند با هم و در کنار هم بزرگداشت مشاهیر شرق را برگزار کنند.
سفیر کشورمان در ادامه سخنان خود، تلاش وجدان عمومی بر جهان امروز که به تعبیر شیخ اشراق «شرّ القرون» بوده و به دلیل سیطره علوم و دانشهای تجربی محضبر روح و کالبد انسان، بارقه ها و عوالم رازآمیز و هیبتناک عرفان در آن کمرنگ شده است را بر آن معطوف دانستند که برای خلاء وجودی پیش آمده، از دیدگاه معرفتشناسانه و تجربة شهودی عارفانی چون سلطان عاشقان و عارف بزرگی همچون جلالالدین محمد مولوی بلخی بهره گرفته و جبران مافات نماید.
ایشان مولانا جلالالدین محمد بلخی را یکی از شخصیتهای بزرگ جهانی توصیف کردند که نقشی فراوان در احیا و غنای فرهنگ و عرفان ایرانی و بلکه فرهنگ بشری ایفا نموده و به دلایل گوناگون نه تنها بر تارک زبان و ادبیات فارسی و عرفان اسلامی و بلکه ادبیات جهان نشسته است. شخصیتی که به باور تمام محققان اعم از خاورشناسان غربی و اندیشهمندان اسلامی و ایرانی، یکی از آباء بینظیر انسانیت است که دین و معرفت عرفانی را با امر قدسی و تجربة دیدار با عوالم برتر درآمیخته است.
سفیر ایران در بیان و توصیف این عارف و شاعر نامی و وسعت اندیشه و فراگیر بودن افکار و تعالیم وی در خودشناسی و معرفت پروری چنین ابراز نمودند: به واقع کدام شخصیت در عالم اسلام و عرفان توانسته است فراتر از حد و شأن خاص قومی و بومی و بنیانگذاری فرهنگ پرمایة ملی و دینی که در ایجاد و غنای فرهنگ بشری چنان نقش برجستهای ایفا کند، به طوری که اندیشهمندان سراسر عالم را علیرغم همة اختلافات و تفاوتهای صوری، پس از گذشت هفت قرن گرد هم آورد و بر سر خوان او نشاند و هر کدام از ظن خویش یار وی گردند و همچنان در اثبات عظمت مولانا و مثنوی او مینویسند، در حالیکه آن دریای بیکران همچنان غواصانی را میطلبد تا در کرانة عمیقتر آن شناگری کنند.
مثنویِ معنویِ مولوی
هست قرآن در زبان پهلوی
اینقدر دانم که آن عالیجناب
نیست پغمبر، ولی دارد کتاب
دکتر شعردوست هنر مولانا در مثنوی معنوی برای انعکاس دغدغهها و تضادهای درونی انسان،در هر برهه از زمان، حتی انسان عصر حاضر را ستودنی خواندند و از این کتاب به عنوان اثری یاد کردند که ندای وحدت انسان را سر می دهد و اگر تضادی در آن دیده میشود، تضاد درونی انسانی است. و از این روست که می توان مولانا را نخستین سفیر صلح جهان دانست که همة مردم را فارغ از زبان و رنگ و قوم و نژاد به همدلی دعوت میکند:
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگر است
همدلی از همزبانی خوشتر است
ایشان حکایت مولوی و آثارش، را به حکایت بحر و کوزه تعبیر نموده و تصریح کردند: وی عارف و فیلسوفی است که کلمات را از بیان آنچه که در درون پرتلاطم روحش میگذشت، قاصر و عاجز میدانست. روح شیدا و نوینی که مولانا پس از بیداری بدان دست یافته بود، همسازی چندانی با الفاظ و قوالب کهنه نداشت. الفاظ فرسوده و بیجان و قوالب خشک و سخت گفتاری نمیتوانست نمایندة اندیشة والای او باشد. در سراسر غزلیات شورانگیز او به وفور شوریدگی، آزردگی و اعتراض او به قالبهای دشوار و بیجان را میبینیم
رَستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا
قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود حاصل مغز شعرا
با وجود این، مولانا نیک میدانست که برهم زدن حرف و گفت و صوت، آرزویی است دست نیافتنی. اما این را هم خوب درک کرده بود که افکار نو میتوانست منجی آن باشد. مولانا هرگز نخواست مانند مقلدان معاصر خود نعشکش الفاظ بیجان و مرده باشد، بلکه مسیحایی بود که با اعجاز خود کلامِ مرده را جانی تازه بخشید. شعر در زبان او هجوم معانی و خروش مفاهیم تعبیرناپذیر است. او به دنبال قافیه نمیرود، بلکه قافیه را به دنبال خود میکشد. وی حتی به دنبال شعر هم نمیرود، بلکه منبع الهام او شعر است:
ای آنکه اندر جان من تلقین شعرم میکنی
گر تن زنم خامش کنم، ترسم که فرمان بشکنم
سفیر کشورمان از مثنوی و دیوان غزلیات مولای بلخ، به عنوان دریایی متلاطم و طوفانی یاد کردند که آرامش آن زیبا و هیجان آن فتنهانگیز است. سروده هایی که روحی ناآرام و بیقرار و پر از هیجان و نیرو و لبریز از شور و جذبه را منعکس می کند.
نبوغ و استعداد شگرف مولانا در آمیختن غزل و تصوف، از دیگر محورها و موضوعاتی بوده که دکتر شعردوست طی سخنان خود در این همایش بدان پرداختند و گفتند: مولانا به طرزی بی سابقه و کم نظیر مفاهیم عرفانی را چنان با زبان غنایی و عاشقانهای ادا کرده است که جذب و هضم آن، جز برای طبایع خاص، ظریف و نادرپسند که در موسیقی و غنا روحانیتی جستجو میکنند، دشوار میگردد. موسیقی بسیاری از غزلیات شورانگیز او همچون صدای متوالی امواجی خروشان است که باد آنها را به صخرههای ساحل میکوبد. بگونه ای که نه در غزلهای هیچ عارف شوریدهای این شور تسکینناپذیر، این امتزاج عشق و فلسفه، این بیاعتنایی به هر چه که عشق نیست دیده میشود و نه در دیوانهای غنایی هیچ صوفی مجذوبی.
سفیر جمهوری اسلامی ایران در پایان سخنان خود به قول و گفته استاد فقید عبدالحسین زرینکوب که خود از مولویشناسان بزرگ است، استناد کردند آنجا که استاد بر این عقیده اند که در مقابل تعالیم سرشار از اسرار بلند، که مولانا در مثنوی و غزلیات خویش آنها را به صورت شعر سرود، زندگی او هم در یک سلوک روحانی مستمر، که از همان سالهای کودکی وی آغاز شد، شعری بود که مولانا آن را نسرود، بلکه آن را ورزید، و تحقق داد و به پایان برد... میپندارم بدون درک این شعر ناسروده، بدون نفوذ در انگیزههایی که این زندگی را در توالی سالهای عمر، به هدف روحانی یک سلوک معنوی نزدیک کرد، فهم هماهنگی شگرف و معجزهآسایی که در حیات مولانا بین او و شعرش وجود دارد، ممکن نیست.
دکتر شعردوست زندگی مولانا را شرح جانانه و جنونآمیز جوانمردی دانستند که پیش از آنکه صبح معرفت، از مشرق سرّش بر دمد و «شمس» عشق در افق اقبالش طالع شود، زاهدی باترس، سجادهنشینی باوقار، شیخی زیرک، مردهای گریان بود و وقتی در چنگال شیخ گرفتار شد و دولت عشق را نصیب برد، زندهای خندان، عاشقی پَرّان و آفتابی بیسایه شد و این همه را وامدار آن بود که دلیرانه و کریمانه و فارغ از بندگی و سلطنت و شریعت و ملت، تن به قضای عشق داد و پا در قماری عاشقانه نهاد:
خُنُک آن قماربازی، که بباخت هر چه بودش
و نماند هیچش الّا،
هوس قمار دیگر ...
گفتنی است که در این همایش با مولوی خوانی نیز همراه بود، به همت وزارت فرهنگ جمهوری تاجیکستان، اتحادیه اتفاق نویسندگان و انتشارات ادیب، از آخرین نشر مثنوی معنوی رونمایی شد.