اى دوست بيا تا غم فردا نخوريم
وين يك دم عمر را غنيمت شمريم
فردا كه از اين دير فنا درگذريم
با هفت هزار سالگان سر به سريم
پروفسور حسين صادقی را از سالهاى دور مى شناسم، هم به عنوان پزشكى بزرگ و هم اليبى دقيق و لبيب جناب مجيد خسروشاهين كه از أفراد مؤثر در عرصهٰ فرهنگ و هنر هستند و در كارهاى خير بزرگانى همچون پروفسور صادقى ، استاد على پولاد، پروفسور حسابى و ...گامهاى اساسى برداشته اند، كارت دعوت مراسم را برايم فرستاده و خواستار يادداشتى براى درج در ويژه نامهٰ#چهره هاى ماندگار شدند، كه بمديريت جناب دكتر اسعدى منتشر مى شود. دكتر اسعدى را از سالهاى دور مى شناسم، نهال چهره هاى ماندگار با ابتكار و همت ايشان شكل گرفته و اكنون به درختى تنومند تبديل شده است .در كارت غير از دو شخصيت مذكور امضاء جناب #ميرباقرى مدير خانه فرهنگ و هنر گويا نيز بود، كه ايشان را هم از سالهاى مديرعاملى #انتشارات_سروش مى شناختم. در سخنرانى هم اشاره كردم كه در عرصه نشر آثار فاخر فرهنگى مبدع روشى ويژه بودند...به اتفاق پسرانم آقايان مهدى يار و احسان به مراسم رفتيم . بانويى اجرائى برنامه را بر عهده داشت كه از قبل نمى شناختم اما مسلط بود و با مطالعه، در آغاز برنامه دوست شاعر و شريفم جناب سجادى كه خود مديريت فرهنگسرا را برعهده دارند، خير مقدم و مطالبى كوتاه عرضه كردند و چند سخنرانى، از جمله سخنرانى اينجانب با عنوان " حكيمى أديب"كه فرازى از آن را تقديم مى دارم:
عاشقى سرمست كه علاوه بر شهرت جهانى در عرصه طب و به ويژه يكى از پيچيده ترين عرصه هاى آن يعنى جراحى قلب مدرن ترين شهرهاى اروپايى در سوييس را تا زادگاه خود در روستاى دور افتاده در استان خراسان طى كرده و خواستار احداث مراكز علمى ماندگارى همچون مركز نجوم و ساير خدمات ماندگار علمى مى شود و به اين اكتفا نكرده اين فاصله را تا سرزمين كوهستانى تاجيكستان و شهر زيباى دوشنبه در مى نوردد. راههايى نه چندان هموار بلكه ناهموار و دشوار را طى مى كند تا التيام دلهاى مجروح و قلبهاى پر دردى باشد كه شفاى خود را بعد ازعنايت باريتعالى دردستان پزشكى حاذق و همزبان از
خراسان بزرگ درمى يابند. حتى آنها كه امكان طبابت را در جاهاى دورتر داشتند ترجيح مى دادند كه پرفسور صادقى حتى اگر آنها را جراحى نمى كند نظارتى داشته باشد بر التيام بخشى قلب بشكافته آنان. پرفسورصادقى فاصله نيشابور ، قوچان ، مشهد ، تهران ، ژنو ، لوزان ، دوشنبه ، خجند و كولاب را چون عاشقى سرمست طى كرد ، پوسته زمان را شكافت و در زمين و زمان جارى شد.
هر جا سخنى از عشق و همدگر فهمى بود او مثل اعلا شد و نمونه اى برجسته . در ادامه سخنرانى خاطره جلسه اى گفت و شنود با پروفسور صادقى را در ايام تصدى سفارت ايران در تاجيكستان را نقل كردم كه يكى از رويدادهاى فراموش نشدنى ايام مأموريته تاجيكستان بود. دوستان علاقمند مى تواند در وبسايت يا كانال تلگرام اينجانب آن را ملاحظه فرمايند، اما اگر هم براى جلوگيرى از اطاله اين نوشته فقط فرازى از آن سخنرانى را نقل كردم و خاطره همنشينى با پرفسور صادقى در تاجيكستان را به صفحات ديگر إرجاع دادم، دو رباعى پايانى سخنانم از رباعيات معروف عمرخيام در آن مراسم را پايان اين يادداشت كوتاه قرار مى دهم:
....
اى دوست بيا تا غم فردا نخوريم
وين يك دم عمر را غنيمت شمريم
فردا كه از اين دير فنا درگذريم
با هفت هزار سالگان سر به سريم
...
اى كاش جاى آرميدن بودى
يا اين ره دور را رسيدن بودى
يا از پس صد هزار سال از دل خاك
چون سبزه اميد بر دميدن بودى