از جمله رهاوردهاى سفر سه روزه دههٰ اول اسفندماه به تبريز، حضور در جلسه "شعرآورد" بود. شب قبل در جلسه محفل شعرخوانى جشنواره شعر فجر جناب شيبانى دعوت كرد و پذيرقتم. وقتى وارد مجتمع فرهنگى تبريز شدم، خاطرات ساخت مجتمع، دفاع از بودجه ساختمان مجتمع در دوران نمايندگى مردم تبريز در مجلس شوراى اسلامى، جلسات بزرگى كه در تالار مجتمع برگزار مى شد و من با افتخار شركت مى كردم، بعد از يك دهه باز به مجتمع آمده بودم براى حضور در جلسه انجمن شعرآورد، نهاد نوپايى كه شاعران متعهد جوان را گرد هم آورده است، با استقبال دبير شعرآورد وارد سالن يا اتاق برگزارى شدم، ليلا خانم حسين نيا طبق معمول مجرى بود، از پدرش حاج صادق نوحه خان يادم آمد، مادر بزرگش مرحومه عمه خانم كه عاشقانه دوستم مى داشت، و مرحومين پدر بزرگانش جناب محمودى آن مرد متين، متواضع و متشخص، وپدر بزرگ پدرى آن انسان دائم الذٓكر... و حالا ليلى خانم انگار ديروز بود كه با لحن رسايى حمد و سوره برايم مى خواند و اكنون با همان لحن شعرى از دوست و استادم جناب شفيعى كدكنى مى خواند...با برخى از دوستان اديب و شريف تبريزى كه براى أن ساعت قرار گذاشته بودم، محل ملاقات را به شعرآورد تغيير دادم، آقا جلال شمع سوزان و حاج مهدى نعلبندى، هردو انسانها فرهيخته و فرهنگى تمام عيار،حيف كه در شهر غريب آباد محل تولدم قدرشان ناشناخته مانده است... ترجيح مى دادم بيشتر شعر بشنوم تا سخن بگويم، چند نفر شعر خواندند، انصافاً سروده هايى فخيم و كامل . هم از نظر شكل و هم ازجهت محتوا، بويژه شعرهاى تركى بقدرى با صلابت و استوارند كه " سهنديه" استاد شهريار را تداعى مى كنند و بقدرى صميمى وشيرين كه" خان ننه"ىِاستادرا تداعى مى كنند . دكتر شيبانى ضمن خيرمقدم به ساختار شعرآورد اشاره مى كند كه بعضاً حاوى مطالب جديدى است از جمله اينكه اين انجمن ادبى در ساختار تبريزمؤسسه فرهنگى بزرگى شكل گرفته كه مركز آن در تهران است ، نكته هاى مهم ديگرى هم در اثناء سخنان دبير شعرآورد مطرح شد، جناب گندمى هم كه اخيراً بعنوان معاون فرهنگى اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان منصوب شده ، و از صداوسيماى مركز آذربايجان غربى (اروميه) مأمور شده است خوشامد گفت ...چند شعر زيبا را هم در پشت ميز رياست شغرآورد و كنار مجرى شنيدم. نوبت به سخنان بنده رسيده بود، چند سرفصل در ذهن داشتم و علاقمند بودم پيرامون آنها گفتگو كنيم ، تا نظر شاعران و اديبان جوان آذربايجان و تبريز را بشنوم، اما وقتى شروع به صحبت كردم بى اختيار نام استاد پرويز شيبانى بر زبانم جارى شد، از وقتى جناب رضا شيبانى سخن مى گفت ، ياد آن فرزانه فقيد و خاطرات ايشان همچون فِرِيم هاى فيلمى بلند از مقابل چشمانم رژه مى رفتند، خاطره اى ازپيش از انقلاب و دبيرستان صفا دراول خيابان ششگلان كه بعداً به والفجر تغيير نام يافت و دفاع جانانه اى كه از من در مقابل عوامل ساواك انجام داده بودو ... و مطالبى در مورد شعر تركى ، استاد شهريار و روز بزرگداشت استاد شهريا و روز شعر و ادب فارسى، موافقان و مخالفان آن،، زبان تركى معيار و... مطرح كردم .و در نهايت اينكه در نشر "شهرياران" خودم آمادگى دارم دفترى از شعرهاى شاعران آن انجمن خوش آتيه رامنتشركنم ... سخن به درازا كشيده بود و بسيارى از محورهاى مورد نظرم را مطرح نكرده بودم ، بعد از صحبتهايم باز چند شعرخوب شنيدم از جمله از دوست قديمم جناب خسروشاهى . در اتمام جلسه چند عكس يادگارى و توديعى گرم با شاعران جوان شهرم كه در"آوردگاه شعر تبريز" رسوم پهلوانى تمرين مى كنند...جلسه تمام شده بود ولى بيش از يكساعت در هواى سرد شب زمستانى تبريز با جناب نعلبندى و جناب شمع سوزان پيرامون آينده فرهنگى تبريز" شهرشاعران بدون كتاب " سخن مى گفتيم .....د...