امروز زمین، در تحقق آخرین وعده الهی، شاهد آغاز امامت آخرین ستاره بیدار و خورشید روشنگر کهکشان نورانی امامت و ولایت است. از این رو در پوست خود نمی گنجد، چراکه با تفویض ردای امامت، به آن نور موعود، نعمت بر عالمیان تمام گشته و جهان با شوق در جذبه این نور غرق در سرور است.
پس ای رحمت بی کران خداوند! ای سکان دار هدایت و ای صداقت بی منتهای صبح،«عجّل على ظهورک» که بی حضورت، قنوت شاخه ها، اجابتی جز غروب تلخ خزان ندارد. ای اولین کلمه هستی پس از آخرین نقطه املای کودکی جهان، بر سرِ خط «توحید»، بیا که بی حضور و عطر ظهورت زمین بی تاب می چرخد و در سرسام چرخش بی نهایت، مچاله می شود. رشتۀ رگهایش در جاذبه ای لایتناهی درهم فشرده می شود؛ زمین در انتظار فرج نفس نفس می زند.
يابن الحسن ، ایستاده ای در اوج آرزوهای زمینیان. هر بامداد، زمینیان از رویای تو سر بر می دارند و انگشتها بر پیشانی فشرده، از درهای نیمه باز خانه های خاموش و منتظر در کوچه ها و خیابانها سرک می کشند و نام آسمانی تو را زمزمه می کنند.
هر صبح، زنان نور، سرشت غبار روزان پلاسیده را از مسیر گامهای تو می زدایند.
هر صبح، مردان روشن بین از خانه های سپیده دمان به سوی مسیر تو در می گشایند؛ به سوی معبری که از انتهای هرچه غربت آغاز می شود.
چشم در راهانت، لوای لایح حق بر دوش، به پیشواز تو می شتابند و تو ای عدالت گستر آخرین! که عبای یاس بوی حضرت محمد(ص) را بر دوش داری، کی می رسی ز راه و گرد غربت ما را به تبسمی شیرین، از دیدگان ما می زدایی؟ تبسمی که عطر همۀ گلهای محمدی را در خود نهفته دارد؛ تبسمی که پایان تسلط مستکبران خواهد بود.
و ما کی می رسد که نگاهمان را جلا بدهیم در آبگینه سان رد پای تو؟
و این بشارت را، از رسول گرامی اسلامی(ص) فرایاد داریم: «اگر از دنیا یک روز باقی مانده باشد خداوند آن را طولانی می کند تا مردی از امت من و اهل بیت من را برانگیزاند که اسم او اسم من است و زمین را که پر از ظلم و جور بوده است از قسط و عدل پر می گرداند.»
ای کاش... ای کاش، در جمعه ای که دیده در دیدۀ خورشید در حال غروب غمگین نشسته ایم ناگه طلوع کنی... ناگه طلوع کنی.