روز بیست و هفتم شهریور ماه هر سال یادآور عروج استاد شهریار است.شاعر بلند نظر جاودانه ای که دلهای مشتاقان را اسیر کمند کلام خویش کرد و کلام سحرآمیزش را درنوردید. شهریار سیمرغی فراتر از قاف و قافیه بود که زندگی و جهان را با شعر می نگریست. شعر شهریار مجموعهای هماهنگ و دلکش از رنگ و صوت زندگی است که در هر دم و بازدم ضرباهنگ دلها را تکرار می کند.
شاعری که این دفتر به نام عزیزش برکت یافته ، استاد بلند نظر جاودانه ای است که دلهای مشتاقان را اسیر کمند خویش کرد شاعری که در زمان حیاتش صیت صولتش آفاق را گرفت و کلام سحرآمیزش را در مکاتب علمی و هنری و توده مردم به جان پذیرفتند این بزرگمرد نادره گوی شیرین گفتار استاد سید محمد حسین شهریار بود.
در سال 1283 ه.ش در دامنه کوه سهند دیده به جهان گشود. سرزمین شگفت مولدش با صفا و سادگیش تاثیری چنان عمیق بر روحش بر جای نهاد که تا پایان عمر پربرکتش این خاطره ها را همواره با او باقی ماند. پدرش حاج میرزا خشکنابی از سادات جلیل القدر و از وکلای درجه اول تبریز و از دانشمندان و اهل ادب تبریز بود.
ایام کودکی را با نشاط تمام در دامنه سهند گذراند و تحصیلات ابتدایی را در همان جا فرا گرفت. پس از آن در مدرسه متحده و فیوضات به تحصیل ادامه داد و در پی آن روی به تهران نهاد. تحصیلات متوسطه را در دارالفنون ادامه داد و وارد مدرسه طبی شد تا اینجا شهریار زندگی را چون دیگران طی کرد اما در سالهای پایانی تحصیل وجودش دستخوش انقلابی شد و شاعر بزرگ ما حیاتی دوباره را آغازید شعر چون چشمه جوشان در وجود شریفش فیضان می کرد فیضاتی که انتها نداشت.
حافظانه زیستن و حافظانه گفتن برنامه حیاتش شد. دلبستگی او به سرحلقه رندان جهان حافظ شیرازی او را به رندی و هنر رهنمون شد تا بدان پایه که دلها را شیفته خود کرد
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق
به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی
شوری که او در آفاق ایجاد کرد تنها در قلمرو دل آدمی قابل تصور است روزی در تهران و روزی در خراسان و روزی دیگر در تبریز بود اما همه جا کلامش از شیدایی و شور آکنده بود و در قلمرو محیطی خاص نمی گنجید حیدربابایه سلام او در فراتر از مرزها هنگامه ای برپا کرد هر کسی حرمانها و آرزوهای خود را در این منظومه شگفت جستجو می کند و گویی شهریار زبان مشترک همه بشر است و چونان حافظ بزرگ که هر کسی نقش خویش را در کلام سحرانگیزش می بیند از زبان همگان سخن گفت پاک اعتقادی و پارساییش همگان را به خضوع و خشوع وامی داشت کدامین مسلمان است که بوی عشق و محبت و دوستداری را از کلمه کلمه منظومه های علی ای همهای رحمت و شب و علی در نیابد.
عذوبت کلامش بی نیاز از تفسیر و تبیین است و قولی است که جملگی برانند توضیح ارزش کلامش همچون قیاس دریا و قطره است اما نکته ای که در زندگی ادبی شهریار اهمیت بسیار دارد این کمتر بدان توجه شده است که شهریار به اعتباری شاعر ملی ایران عصر انقلاب اسلامی است موطن و مولد و آرامجای این شاعر آذربایجان قهرمان و شهید پرور است که همچون ستاره ای درخشان بر تارک آسمان ایران عزیز می درخشد این نکته ایست که ادیب نکته پرداز قرن اخیر ملک الشعرای بهار در ایام جوانی بدان حکم داده است و شهریار را در آن روزگار نه تنها افتخار ایران بلکه افتخار عالم شرق می داند و شاعری دیگر بزرگ مقامی او را بدین گونه وصف می نماید.
ای میان بزم دلها شمع سوزان شهریار
آخرین سلطان ملک می فروشان شهریار
غمگسار مردم حسرت کش دوران ما
ترجمان روح گنگ شهریاران شهریار
طعمه موج حوادث خسته سنگ بلا
شمع شبهای خزان و مرغ طوفان شهریار
کوه را او دوست می دارد که خود مانند کوه
پای در دامن بود شر در گریبان شهریار
یکزمان چون لاله ای در باغ سبز خشکناب
حالیا چشم و چراغ جمله ایران شهریار
سالها باید که تا در پی تابیدن آفتاب معرفت لعلی ارزشمند همچون او در سرزمین بزرگ پای به عرصه حیات نهد. انقلاب اسلامی در شعر او تجلی هنری یافت و پس از پیروزی انقلاب اسلامی مردم سرافراز ایران شهریار ملک سخن با کلام خویش به جهاد علیه دشمنان برخاست و در ادبیات انقلاب سهمی ارزشمند را به خود اختصاص داد. و پس از یک دهه جهاد قلمی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به قول خود استاد شهریار دعوت حق را لبیک گفت و جهان ادب را در سوک خویش داغدار نمود اما بحقیقت او رویین تن سرزمین معرفت و فرهنگ است و مرگ را به سرزمین معنوی او گذری نیست
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم
به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم
در آشیان طوبا نماندم از سر ناز
نه خاکیم که به زندان خاکدام مانم
زجویبار محبت چشیدم آب حیات
که چون همیشه بهار ایمن از خزان مانم
غبار چشمه حیوان حجاب ذوالقرن است
به حضر گو تو اگر پیر من جوان مانم
به شمع صبحدم شهریار و قرآنش
کزین ترانه به مرغان صبح خوان مانم