شهید بزرگوار آیت الله مطهری، بزرگمردیست که نام وی در زمرۀ سلسله جنبانهای انقلاب اسلامی ایران ثبت است. حضور گسترده و فراگیر آیت الله شهید استاد مطهری، در عرصۀ نهضت عظیم اسلامی که به رهبری امام راحل بعد از خرداد 42 در ایران حادث شد، بدان اندازه جدی و عمیق است که سخن گفتن از او را دشوار می کند؛ زیرا او خود قلب تپندۀ نهضت بود. وی در زمرۀ معدود کسانی بود که با درایت و حصافت خویش قبل از بروز مشکلات از آنها خبر داشت و در صدد پاسخگویی و راهگشایی بر می آمد. از همین رو، نسل انقلاب، استقلال و استواری ایمان خود را مدیون این معلم بزرگ است.
وی معلمی متفکر بود که از یک سو، ریشه در مزرع پربار فقاهت داشت، از سوی دیگر، به سنتهای فرهنگی ایران واقف بود واز جانب دیگر، با جدیدترین و جدیترین دستاوردهای فکری انسان معاصر و مسائل و مشکلات بشر امروز آشنایی تام و تمام داشت. از جهتی با نظام تربیتی حوزه های علمیه تربیت شده بود و درخت وجودش در این بوستان به بار نشسته؛ و از جهت دیگر، جهت پیوند بین حوزه و دانشگاه قدم به ساحت دانشگاه نهاد.
در روزگارانی که فرهنگ مسلط اجتماعی بر دین زدایی جامعه تکیه داشت و اعمال این امر را در دانشگاهها جدیتر تلقی می کرد، وجود او، در محفل دانشجویان، دانشگاهیان، مشعلی فروزان بود فرا راه همۀ آنها که در تپۀ دهشت و ظلمت گرفتار آمده و خواهان نجات بودند. روشنای چراغ فروزان او از روغن عاریتی دیگران نبود. ژرفکاوی او در بطن فرهنگ اسلام وی را به سرچشمۀ حکمت و خردمندی رهنمون شد و باعث آمد تا نسلی، که در جست و جوی مأمنی بودند، در سایه سار درخت برومند وجود او برآسایند، از مشرب زلال روشنی و خردمندی او بیاشامند، و خستگی هرولۀ خویش را در صحرا فرونشانند.
دانشگاه سنگر استوار استاد شد. جایی که نظام طاغوت، با کوششی تمام سعی داشت نقش دینداران را در آن کمرنگ و کمرنگ تر کند، تیر بر نشانه فرود نیامده بود. با حضور استاد در محیط دانشگاه، دانشجویانی که در طلب فهمیدن بودند و به شرق و غرب روی می آوردند، این بار در کنار خویش چشمۀ جوشان حکمت و فرزانگی را یافتند؛ که با غلیان و فیضانی مستمر، مزارع خشکیدۀ آنها و روحها را به بوستانی پررنگ و بوی بدل می کرد.
کج فهمیها و بدفهمیها که نظام ستمشاهی در پی گسترش آنها بود، گروه کثیری از نسل جوان را به وادی سرگردانی می کشاند و ایمانهای خالص و پاک آنان را که می توانست مبدأ و منشأ نوزایی و خلق باشد، مصروف اموری می کرد که یا اصالتی نداشتند و یا بنیان آنها برباد بود و همواره در معرض فرو ریختن او از بین رفتن استاد که به اقتضای حرفۀ خویش –کسوت روحانی و معلمی –با طیف عظیم نسل جوان سر و کار داشت به آن مشکل واقف شد و دستهای پیدا و پنهان کسانی را که درکار انهدام و تخریب اذهان و افکار آنان بود می شناخت و از همین رو، پرده دری و افشای آنان را آغاز کرد. استاد، با پرده برانداختن از چهرۀ کریه این دروغگویان دغلکار، به طیف وسیع مردمی که در پی حقیقت بودند خاصه نسل جوان نشان داد مادام که به آن گروه دغل چشم دوخته اند امید رستگاری نیست که آنان چاه خشکیده ای هستند که آب معرفتی در آن نیست؛ اگر باشد، آب زهومت زدۀ ناخالصی است که نه فرونشانندۀ تشنگی است و نه موجد سلامتی و نشاط.
اما تنها رسوا کردن این سالوسکاران زرق فروش کفایت نمی کرد. شهید بزرگ ما خود دست به کار ایجاد بنایی زد که پایه های آن بر خردمندی و حکمت و نور بود و نام او را در زمرۀ معماران بزرگ انقلاب اسلامی ایران ثبت کرد.
عمر پربار استاد وقف تعلیم و تعلم شد. او عمر خویش را به شیوۀ انبیا مصروف شناخت و شناساندن کرد. با پیروزی نهضت عظیم اسلامی نیز شانۀ او پذیرای مسئولیتی سنگین شد؛ و این خود نشان از عظمت روحانی ایشان داشت. دریغا، خفاشانی که در ایام گذشته از تیغ بی دریغ قلم وی آزار دیده بودند و پردۀ نفاق و دورویی آنان به مدد بیان وی دردیده شده بود، حضور آفتابی چنین پر نور را برنتافتند و در آغاز به شکوفه نشستن درخت پیروزی، درخت برومند وجود او را به خاک افکندند. اما او ثمراتی داشت که نابودی آنها امکان نداشت؛ بذری که بر کشتزار دلها افشانده بود هر روز بیشتر قد می کشید و می کشد و آنان که به سودای باطل دست یازیده بودند خویش را خایب و خاسر یافتند بی هیچ بهره ای. نام بلند وی بر جریدۀ دلها ثبت شد چرا که استاد مطهری معلم انقلاب بود.
مردم ایران به یادمان سالروز شهادت او، از زحمات همۀ آنان که در کار آموختن علم و حکمت به مشتاقان هستند تجلیل می کنند. همۀ دوستداران معرفت در دوازدهم اردیبهشت با نام و یاد عزیز شهید مطهری مقام معلم را ارج می نهند و همۀ آنها را که وجود خویش را مصروف آموختن می کنند سپاس می گذارند.
کار معلم، نام معلم و روز معلم با نام عزیز او درآمیخته است.