سید نوع بشر، دریاى دُرّ اصطفا/ کیم سپیبدیر معجزاتى، آتشِ اشراره سو.
سرور بشريت و دردانه برگزيدهٰ آفرينش / که معجزاتش بر آتش اشرار آب پاشیده است.
یُمن نعتیندن گُهر اولموش فضولی سؤزلرى،/ابر نیساندان دؤنن تک لؤلؤى شهواره سو.
سخنان فضولى به یمن نعت تو به گوهر تبدیل شده / آنگونه که آب به واسطه ابر نیستان لؤلؤ شهوار مىشود.
در خجسته ايام ولادت پيامبر اكرم(ص) ، بنا به پيشنهاد بعضى دوستان مبنى بر طرح موضوعات ادبى در اين صفحه مناسب ديدم، "سو قصيده سى" يا قصيدهٰ آب شاعر سه زبانه، حكيم ملامحمد فضولى را تقديم دوستان كنم. اين قصيدهٰ سى و دوبيتى كه از جمله سروده هاى فاخر فضولى است، در كشورهاى ترك زبان از اشتهار خاصى برخوردار است.در سال ١٣٧٤شمسى كنگرهٰ بزرگداشت حكيم فضولى را در تالار وحدت تهران برگزار كرديم، نشر ديوان هاى تركى، فارسى و عربى فضولى،كه ديوان تركى را براى بار نخست با تصحيح انتقادى نويسنده ، شاعر و پژوهشگر معاصر جناب امين صديقى منتشر كرديم، همچنين كتابهاى مقايسه ليلى و مجنون نظامى گنجوى و فضولى اثر استاد دكتر تجليل، و چشمه خورشيد اثر اينجانب از جمله منشورات و آثار ماندگار اين كنگرهٰ مهمبود، متعاقب برگزارى كنگره فضولى در تهران، هيئتى مركب از استادان كشورمان با مسئوليت اينجانب كه دبيركل انجمن دوستى ايران و جمهورى آذربايجان بودم، در كنگره فضولى در باكو شركت كرديم، نشر ديوان تركى شهريار به تصحيح جناب امين صديقى با الفباى سيريليك و متعاقب آن حسب درخواست رئيس جمهور فقيد جمهورى آذربايجان به الفباى لاتين در زمانى اندك كه در سفر رسمى وزير فرهنگ وارشاداسلامى وقت جناب مهندس ميرسليم تقديم ايشان شد، باعث اثبات توان علمى و اجرائى كشورمان در بزرگداشت مشاهير به مسئولين جمهورى آذربايجان بويژه رئيس جمهور آن كشور گرديد. جمله اى از ايشان بياد دارم كه نقل آن خالى از لطف نيست. در ملاقاتى كه هيئت ايرانى شركت كننده با جناب حيدرعلى اف داشتند اينجانب علاوه بر منشورات فوق الذكر حديقة اسعداء فضولى در دو جلدو مطلع الاعتقاد فضولى به زبان عربى را با توضيحات لازم تقديم ايشان كردم، رئيس جمهور محترم آذربايجان با تورقى در آثار با خنده گفتند: پس با اين حساب فضولى هم ملاّ بوده است اينجانب ضمن تأييد سخن ايشان گفتم، فضولى علاوه بر مرثيه سرائى مجاور حرم حضرت اباعبدالله الحسين (ع) هم بوده است و بنا به وصيت خودش در ورودى حرم امام حسين زير پاى زوار امام حسين(ع) دفن شده است.
ضمن تبريك مجدد خجسته ميلاد حضرت ختمى مرتبت(ص) و امام جعفر صادق (ع) ابياتى چند از "سو قصيده سى" و ترجمه آن را در ذيل تقديم حضور مى دارم.
(1)
ساچما اى گؤز اشکدن کؤنلومده کى اودلاره، سو،
کیم بو دنلى توتوشان اودلاره، قیلماز چاره سو.
اى دیده! از اشک بر این آتش دلم آب نیفشان / که آب نمىتواند آتشى چنین شعلهور را خاموش کند.
(2)
آبگوندور گنبد دوّار رنگى، بیلمزم
یا محیط اولموش گؤزومدن، گنبد دوّاره سو؟
نمىدانم رنگ گنبد دوّار آبگون است / یا آب دیدهام بر گنبد دوّار محیط شده است؟
(3)
ذؤوق تیغیندن عجب یوخ اولسا کؤنلوم چاک - چاک
کیم مرور ایلن بوراخیر رخنهلر دیواره سو.
اگر از ذوق تیغ (نگاه تو) دلم چاک چاک شود، جاى تعجب نیست / که آب به مرور زمان در دیوار رخنهها ایجاد مىکند.
(4)
وهم ایلن سؤیلر دل مجروح پیکانین سؤزون،
احتیاط ایلن ایچر هر کیمده اولسا یاره، سو.
دل مجروح با وهم سخن از پیکان تو گوید / هر که زخم داشته باشد، با احتیاط آب مىخورد.
(5)
سویا وئرسین باغبان گلزارى، زحمت چکمهسین،
بیر گول آچیلماز یوزون تک، وئرسه مین گلزاره سو!
باغبان گلزار را به آب دهد و زحمت نکشد / که اگر هزار گلزار را آب دهد یک گل مثل روى تو باز نمىشود.
(6)
اوخشادا بیلمز غُبارینى محرّر، خطّینه
خامه تک باخماقدان ائنسه گؤزلرینه قاره سو.
محرر نمىتواند (خط) غبارش را به شکل خط تو درآورد / اگرچه مثل خامه از (فرط) نگریستن چشمانش را آب سیاه بگیرد.
(7)
عارضین یادیله نمناک اولسا مژگانیم، نولا؟
ضایع اولماز گول تمنّاسیله وئرمک خاره سو!
اگر مژگانم با یاد عارضت نمناک شود، چه مىشود؟ / خار را به تمناى گل آب دادن ضایع نمىشود.
(8)
غم گونو ائتمه دل بیماردان تیغین دریغ،
خئیردیر وئرمک قارانقو گئجهده بیماره، سو.
به روز غم تیغ خود از دل بیمار دریغ مدار / که آب دادن به بیمار در شب تار کارى نیکوست.
(9)
ایسته پیکانین کؤنول، هجرینده شؤقوم ساکن ائت،
سوسوزام، بیرکز بو صحرادا بنیمچون آره سو.
اى دل! پیکان (مژگان) او را طلب کن تا بدان در فراقش شوق و هیجان مرا آرام کنى / تشنهام در این صحرا یک بار هم برایم جستجو کن (پیدا کن).
(10)
بن لبین مشتاقىیام، زهّاد کوثر طالبى،
نئتهکیم مسته مى ایچمک خوش گلیر، هشیاره سو!
من مشتاق لب تو هستم و زهّاد طالب کوثر / همانگونه که مست را مِى خوش آید و هوشیار را آب.
(11)
روضهى کویونا هردم دورماییب ائیلر گذار،
عاشق اولموش غالبا، اول سرو خوشرفتاره سو.
آب بى آنکه از جریان باز ایستد، هر دم از کوى تو مىگذرد / که عاشق آن سرو خوش رفتار شده.
(12)
سویولون اول کویدان توپراق اولوب توتسام گرهک،
چون رقیبیمدیر داخى اول کویه قویمان واره سو!
باید در آن کوى خاک شوم و راه آب را بگیرم / چون آب رقیب من است، نمىگذارم از آنجا گذر کند.
(13)
دستبوسو آرزوسو ایله گر ئولسم، دوستلار!
کوزه ائیلین توپراغیم، سونون اونونلایاره، سو.
دوستان، گر در آرزوى دستبوس او بمیرم / از خاکم کوزه بسازید و با آن به یار آب دهید.
(14)
سرو سرکشلیک قیلیر قُمرى نیازیندان، مگر
دامنین توتا آیاغینا دوشه، یالواره، سو!
سرو در برابر نیاز قمرى سرکشى مىکند، مگر آنکه / آب دامنش را (دامن سرو را) بگیرد و التماس کند.
(15)
ایچمک ایستر بولبولون قانین مگر بیر رنگ ایله،
گول بوداغىنین مزاجینه گیره قورتاره سو!
شاخه گل مىخواهد با حیله خون بلبل را بنوشد / مگر اینکه آب در مزاج وى داخل شود و بلبل را نجات دهد.
(16)
طینت پاکینى روشن قیلمیش اهل عالمه
اقتدا قیلمیش طریق احمد مختاره سو.
آب، طینت پاکش را بر اهل عالم روشن ساخته / و به طریق احمد مختار (ص) اقتدا کرده است.
(17)
سید نوع بشر، دریاى دُرّ اصطفا
کیم سپیبدیر معجزاتى، آتشِ اشراره سو.
سید نوع بشر، دریاى دُرّ اصطفاء / که معجزاتش بر آتش اشرار آب پاشیده است.
(18)
قیلماق ایچون تازه،گلزار نبوّت رؤنقین
معجزوندن ائیلهمیش اظهار سنگ خاره سو.
تا رونق گلزار نبوت را تازه کند / از معجزاتش سنگ خارا اظهار آب کرد.
(19)
مُعجزى بیر بحر بىپایان ایمیش عالمده کیم
یئتمیش آندان بین- بین آتشخانهى کفاره سو.
معجز او چون بحر بى پایان در عالم بوده / که از آن بر هزاران آتشخانه کفار آب رسیده است.
(20)
حئیرت ایلن بارماغین دیشلر کیم ائتسه استماع
بارماغیندان وئردیگى شدت گونو انصاره سو
این را که به روز شدت یارانش را از انگشتش آب داده / هر که بشنود انگشت حیرت مىگزد.
(21)
دوستو گر زهرمار ایچسه، اولور آب حیات،
خصمى سو ایچسه، دؤنر البته زهرِ ماره سو
دوستش - دوست پیامبر - اگر زهر مار بنوشد (آن زهر مار) به آب حیات مبدل مىشود / و دشمنش اگر آب حیات بنوشد، به زهر مار تبدیل مىگردد.
(22)
ائیلهمیش هر قطرهدن مین بحر رحمت موج خیز،
ال سونوب اورقاج وضو ایچون گول رخساره سو.
از هر قطره، هزار بحر رحمت به تموج درآورده است / وقتى که دست برده تا براى وضو آب بر گل رخسارش بیفشاند.
(23)
خاک پایینه یئتم دئر، عُمرلردیر متصل،
باشینى داشدان-داشا اوروب گزر آواره سو.
براى رسیدن به خاک پاى او، عمرهاست که وقفهناپذیر و مداوم / آب سر بر سنگها مىساید. آواره مىگردد.
(24)
ذره- ذره خاک درگاهینا ایستر ساللانیر
دؤنمز اُول درگاهدان، گر اولسا پاره- پاره سو!
مىخواهد ذره ذره بر خاک درگاهت نور بیفشاند / آب حتى اگر پاره پاره شود، (حرکت به سوى)درگاهت باز نمىگردد.
(25)
ذکر نعتین وِردینى، درمان بیلیر اهل خطا،
ائیله کیم دفع خمار ایچون وئره مئیخواره سو.
اهل خطا ذکر نعت تو را درمان مىشمارند / همانطورى که میخواره براى دفع خمار آب مىنوشد.
(26)
یا حبیب اللَّه! یا خیر البشر! مشتاقینام،
ائیله کیم لبتشنهلر یانیب دیلر همواره سو!
یا حبیبالله یا خیرالله! مشتاق (دیدار) توام، آن سان که لب تشنگان در سوز و گداز باشند و همواره آب جویند.
(27)
سنسن اول بحر کرامت، کیم شب معراجدا،
شبنم فیضین یئتیرمیش ثابت و سیّاره سو.
تو آن بحر کرامتى که به شب معراج / از شبنم فیضت به ثابت و سیاره - ستارگان و سیارات - آب رسیده است.
(28)
چشمهى خورشیددن هر دم زُلالِ فیض ائنر،
حاجت اولسا مرقدین تجدید ائدن معماره سو.
از چشمه خورشید هر دم زلال فیض جارى مىشود، اگر معمار تجدید کننده بناى مرقدت را به آب نیاز افتد.
(29)
بیم دوزخ، نار غم سالمیش دل سوزانیما،
وار اومیدیم ابر احسانین سَپه اول ناره سو.
بیم دوزخ، آتشِ غم در دلم انداخته است، امید آن دارم که ابر احسان تو بر آن آتش، آب بیفشاند.
(30)
یُمن نعتیندن گُهر اولموش فضولی سؤزلرى،
ابر نیساندان دؤنن تک لؤلؤى شهواره سو.
سخنان فضولى به یمن نعت تو به گوهر تبدیل شده / آنگونه که آب به واسطه ابر نیستان لؤلؤ شهوار مىشود.
(31)
خواب غفلتدن اولان، بیدار اولاندا روز حشر،
اشک حسرتدن تؤکنده دیدهى بیداره سو
وقتى روز حشر از خواب غفلت بیدار مىشوم / و دیده بیدارم سرشک حسرت مىافشاند
(32)
اومدوغوم اول دور کى روز حشر محروم اولمایام،
چشمهى وصلین وئره من تشنهى دیداره، سو.
امید آن دارم که در آن روز حشر محروم نمانم / و چشمه وصل تو به من تشنه دیدار، آب دهد.