ای قبلة جان کجات جویم
جانی و به جان هوات جویم
دیروز چو آفتاب بودی
امروز چو کیمیات جویم
اگرچه مرگ «داد» است، اما آدمی این «داد» را برنمیتابد و عشق آدمی به حیات و مظاهر آن، او را به «بانگ و فریاد» وامیدارد. چه میتوان کرد آدمی را از مرگ گریزی نیست. کلَّ نفس ذائقة الموت
همه کارهای جهان را در است
مگر مرگ کان را دری دیگر است
خبر جانسوز فوت ناگهانی استاد علی مرادخانی همچو صاعقهای برجانمان ریخت و سراپای وجودمان را سوزاند. علی مرادخانی بهقدری وسیع و عمیق بود که بسیاری انسانها او را نزدیکترین دوست خود میدانند. اگرچه دست بیرحم مرگ نابهنگام درخت گلشن شاخ وجود او را به خاک افکند اما فضایی که آن وجود عزیز در طی چهار دهه پس از انقلاب پدید آورد، بوستانی پررنگ و بوی از هنر موسیقی بود که ثمرات آن بر همة کسانی که در این وادی گام نهادهاند معلوم است. دست تقدیر، حیات وی را از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا روزی که دیده از این گیتی فروبست با تلاش اثرگذار در عرصة هنر و بهویژه موسیقی پیوند زده بود. وی کار موسیقی را از دوران سربازی و در مسئولیت گروه موسیقی ژاندارمری آغاز کرد و پس از آن چهار دهه بیوقفه و با عشقی شورانگیز در این مسیر گام برداشت. مدیرکل موسیقی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و پس از آن معاونت هنری آن وزارتخانه، بستری بود که همة دلبستگان هنر فخیم موسیقی از چهارگوشة ایران و حتی کشورهای پیرامون او را به عنوان مدیری موفق و شخصیتی هنرشناس میشناختند. از خنیاگران و نوازندگان چهارگوشة ایران که به اشتهار نرسیدهاند، تا معروفترین هنرمندان عرصة موسیقی اعم از آهنگساز و خواننده و نوازنده، دفتر و محل کار او را کامل و ملجأ مییافتند و خود و کارشان را بیهیچ محاسبه و مذاکرهای به او میسپردند و مطمئن بودند که بهترین سرنوشت بر کارهایشان رقم خواهد خورد. در سفرهایی که با او به قفقاز و آسیای مرکزی داشتم، عشق خوانندگان و اهالی موسیقی آن کشورها به استاد مرادخانی را با تمامی وجود لمس میکردم.
هابیل علیالف به همت او در تالار وحدت، کمانچه نواخته است و لطفیار ایمانف و عالیم قاسمالف با مدیریت کارساز او در کنگره فضولی و شهریار در تالار وحدت، نوای عشق و سرمستی سردادهاند. عشق متقابل او به تاجیکستان و تاجیکان به او خود قصهای مفصّل دارد. در دوران مسئولیت من در سفارت جمهوری اسلامی ایران به تاجیکستان، چند سفر افتخار میزبانی او نصیبم شد و در هر سفر با تعدادی اهل فرهنگ و هنر، از شاعران بزرگ تا نوازندگان سترگ، از دولتمند خالاف تا جورهبیگ مراداف، او و گروهش را که مهمان ما بودند لحظهای رها نمیکردند…
دربارة استاد علی مرادخانی باید بیشتر بگویم و بنویسم اما در این مجال بسنده میکنم به اینکه مرادخانی که فردا سینه به سینة خاک میفشارد، نه فقط آهنگها و نواهای برخواسته از دستگاههای موسیقی را میشناخت، بلکه آهنگ باد و باران و لرزش برگ را میشناخت، که آهنگ رطوبت غرش رود را احساس میکرد، آواز درختها را میشنید و گوش جان سپرده بودند به زیر و بم خیناگری طبیعت. هنوز صدایش که دو روز پیش از بیمارستان به من تسلّی میداد در گوشم طنینانداز است؛ به سختی سخن میگفت اما تکرار میکرد، نگرانم نباشید اما حلالم کنید. خدایش رحمت کند. دریایی از حماسه به جایت نشسته ماند زنجیرهای داغ غمت ناگسسته ماند ای لفظ پرطراوت باغ حماسه، آه دریایی از حماسه به جایت نشسته ماند
- - - -
برای مطالعه مستقیم این مطلب می توانید به روزنامه اطلاعات مورخ 1400/03/18 مراجعه و یا این لینک را دنبال کنید.