یادداشت دکتر شعردوست بمناسبت فرا رسیدن ششم ربیع الاول، سالروز تولد مولانا
امروز ششم ربيع الاول، سالروز تولد مولاناست. در مورد مولانا و آثارش و آثارش چه در كشورمان و چه در ساير كشورها حتى مغرب زمين آثار متعددى نگاشته شده است كه در اين مختصر امكان پرداختن به آنها نيست، اما به قول استاد فقیدم دكتر عبدالحسین زرین کوب که خود از مولویشناسان بزرگ است، در مقابل تعالیم سرشار از اسرار بلند، که مولانا در مثنوی و غزلیات خویش آنها را به صورت شعر سرود، زندگی او هم در یک سلوک روحانی مستمر، که از همان سالهای کودکی وی آغاز شد، شعری بود که مولانا آن را نسرود، بلکه آن را ورزید، و تحقق داد و به پایان برد... میپندارم بدون درک این شعر ناسروده، بدون نفوذ در انگیزههایی که این زندگی را در توالی سالهای عمر، به هدف روحانی یک سلوک معنوی نزدیک کرد، فهم هماهنگی شگرف و معجزهآسایی که در حیات مولانا بین او و شعرش وجود دارد، ممکن نیست.
مثنوی و دیوان غزلیات مولانا، تنها دفتر شعر نیست، بل دریایی است متلاطم و طوفانی. آرامش آن زیبا و هیجان آن فتنهانگیز است. مثنوی و غزلیات او، انعکاس روحی ناآرام و بیقرار و پر از هیجان و نیرو و لبریز از شور و جذبه است ؛همه جوشم، همه موجم، سرِ دریای تو دارم
مولوی به طرز بیسابقه و کمنظیری ،مفاهیم عرفانی را چنان با زبان غنایی و عاشقانهای ادا کرده است که جذب و هضم آن، جز برای طبایع خاص، ظریف و نادرپسند که در موسیقی و غنا روحانیتی جستجو میکنند، دشوار میگردد. موسیقی بسیاری از غزلیات شورانگیز او همچون صدای متوالی امواجی خروشان است که باد آنها را به صخرههای ساحل میکوبد:
اي يار من اي يار من اي يار بي زنهار من
اي دلبر و دلدار من اي محرم و غمخوار من
خوش ميروي در جان من خوش ميکني درمان من
اي دين و اي ايمان من اي بحر گوهردار من
اي شبروان را مشعله، اي بيدلان را سلسله
اي قبلة هر قافله ، اي قافلهسالار من
هم رهزني هم رهبري هم ماهي و هم مشتري
هم اين سري هم آن سري هم گنج و استظهار من
گويی مرا شرحی بگو گويم چه گويم پيش تو
گويي بيا حجت مجو اي بندة طرار من
نه در غزلهای هیچ عارف شوریدهای این شور تسکینناپذیر، این امتزاج عشق و فلسفه، این بیاعتنایی به هر چه که عشق نیست دیده میشود و نه در دیوانهای غنایی هیچ صوفی مجذوبی.
زندگی مولانا شرح جانانه و جنونآمیز جوانمردی است که پیش از آنکه صبح معرفت، از مشرق سرّش بر دمد و «شمس» عشق در افق اقبالش طالع شود، زاهدی باترس، سجادهنشینی باوقار، شیخی زیرک، مردهای گریان بود و وقتی در چنگال شیخ گرفتار شد و دولت عشق را نصیب برد، زندهای خندان، عاشقی پَرّان و آفتابی بیسایه شد و این همه را وامدار آن بود که دلیرانه و کریمانه و فارغ از بندگی و سلطنت و شریعت و ملت، تن به قضای عشق داد و پا در قماری عاشقانه نهاد:
خُنُک آن قماربازی، که بباخت هر چه بودش
و نماند هیچش الّا، هوس قمار دیگر ...
آخرینها از Super User
- درگذشت احياگر موسيقي «فلك» ، صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/12/2
- بعثت شادابي حيات - صفحه اول روزنامه اعتماد 1402/11/18
- حضور در تئاتر لیلی و مجنون در تالار وحدت ؛ نمایشی از یعقوب صدیق جمالی
- عکس خوانی دکتر شعردوست (دیپلمات سابق و پژوهشگر آسیای میانه و قفقاز)
- بزرگداشت هشتادوچهارمین سالگرد تولد استاد ساوالان